۷۰ بار خوانده شده

مقدمه سید رضی (رحمة الله علیه)

مقدمة السيد الشريف الرضي بسم الله الرحمن الرحيم أما بعد حمد الله الذي جعل الحمد ثمنا لنعمائه

و معاذا من بلائه
و پناهگاه از بلاهايش

و وسيلا إلى جنانه
و دستاويز بهشت جاودان او

و سببا لزيادة إحسانه
و موجب افزودن احسان او

و الصلاة على رسوله نبي الرحمة و إمام الأئمة و سراج الأمة
و درود بر فرستاده‌اش پيامبر رحمت و پيشواى راهنمايان ملت و چراغ فروزان امّت

المنتخب من طينة الكرم و سلالة المجد الأقدم
گزيدۀ دودمان بزرگوارى، و چكيدۀ مهترى و سالارى و رستنگاه

و مغرس الفخار المعرق و فرع العلاء المثمر المورق
شرف و نجابت و شاخۀ بارور بزرگى و شرافت

و على أهل بيته مصابيح الظلم
و بر خاندان او كه در تاريكى‌ها چراغهاى فروزانند

و عصم الأمم
و امّتها را نگهبان

و منار الدين الواضحة
نشانه‌هاى روشن دينند

و مثاقيل الفضل الراجحة صلى الله عليهم أجمعين
و معيارهاى فضيلت اهل يقين _

صلاة تكون إزاء لفضلهم و مكافأة لعملهم
درود خدا بر همۀ آنان، درودى در خور بزرگى آن بزرگواران، و پاداشى براى كردار آن پاكان

و كفاء لطيب فرعهم و أصلهم
و در پاكيزگى همتاى أصل و فرع آن سالاران

ما أنار فجر ساطع و خوى نجم طالع
چندان كه سپيدۀ دميده روشنى دهد و ستارۀ برآمده فرو شود.

فإني كنت في عنفوان السن و غضاضة الغصن
من در روزگار جوانى و هنگام شادابى درخت زندگانى به نوشتن كتابى پرداختم

ابتدأت بتأليف كتاب في خصائص الأئمة عليهم‌السلام يشتمل على محاسن أخبارهم و جواهر كلامهم
و گردآورى فضيلتهاى خاص پيشوايان دين را وجهۀ همت ساختم، تا گلچينى از گلستان اخبار و درجى از گوهرهاى گفتار آنان باشد

حداني عليه غرض ذكرته في صدر الكتاب و جعلته أمام الكلام
آنچه مرا بدين كار واداشت در آغاز كتاب نگاشتم و آن را بر ديگر مطلبها مقدم داشتم

و فرغت من الخصائص التي تخص أمير المؤمنين عليا عليه‌السلام
و از فصلى كه مخصوص امير المؤمنين على عليه السلام است فارغ گشتم

و عاقت عن إتمام بقية الكتاب محاجزات الأيام و مماطلات الزمان
اما گردش روزگار نساخت و انجام كار را به عهدۀ درنگ و تأخير انداخت

و كنت قد بوبت ما خرج من ذلك أبوابا و فصلته فصولا
آنچه آماده بود در بابهايى جاى داده بودم، و در هر باب چند فصل نهاده

فجاء في آخرها فصل يتضمن محاسن ما نقل عنه عليه‌السلام من الكلام القصير في المواعظ و الحكم و الأمثال و الآداب دون الخطب الطويلة و الكتب المبسوطة
و فصل آخرين سخنانى كوتاه از امير المؤمنين (عليه السلام) را در بر گرفت از: پندها، حكمتها، آداب و مثلهاى شگفت، مگر خطبه‌هاى دراز و نامه‌هاى مفصل كه در كتاب جاى نگرفت .

فاستحسن جماعة من الأصدقاء ما اشتمل عليه الفصل المقدم ذكره
تنى چند از دوستان و برادران آنچه را در آن فصل بود نيكو شمردند

معجبين ببدائعه و متعجبين من نواصعه
و از ديدن آن معنيهاى زيبا و اسلوب بديع و دلربا لذت بردند، و به شگفت ماندند

و سألوني عند ذلك أن أبتدئ بتأليف كتاب يحتوي على مختار كلام مولانا أمير المؤمنين عليه‌السلام في جميع فنونه و متشعبات غصونه من خطب و كتب و مواعظ و أدب
و خواستند تا كتابى بپردازم و گزيدۀ سخنان مولى امير المؤمنين را در آن فراهم سازم. گفتارهايى از همۀ فنون و مجموعه‌اى از همه گون: از آداب و پند، يا نامه يا خطبه‌هاى كوتاه و بلند

علما أن ذلك يتضمن من عجائب البلاغة و غرائب الفصاحة و جواهر العربية
كه مى‌دانستند چنين كتاب طراز فصاحت خواهد بود، و پيرايۀ بلاغت، عربيت را بها فزايد

و ثواقب الكلم الدينية و الدنيوية
و دين و دنيا را به كار آيد

ما لا يوجد مجتمعا في كلام و لا مجموع الأطراف في كتاب
كه بلاغتى چنان نه در گفتارى فراهم آمده است و نه يكجا در كتابى هم

إذ كان أمير المؤمنين عليه‌السلام مشرع الفصاحة و موردها
چه امير مؤمنان (عليه السلام) سرچشمه فصاحت است

و منشأ البلاغة و مولدها
و آبشخور بلاغت. فصاحت خود را به كلام حضرتش آرايد تا به جمال رسد، و بلاغت در كنار او زايد و به كمال رسد

و منه عليه‌السلام ظهر مكنونها و عنه أخذت قوانينها
او بود كه نقاب از چهرۀ سخن كشيد تا مترسّل زيبايى آن را ديد

و على أمثلته حذا كل قائل خطيب و بكلامه استعان كل واعظ بليغ
آيين گفتار را از او وام گرفتند، و خطيبان بر جاى پايش گام نهادند، و واعظان از خواندن كلام او نام يافتند

و مع ذلك فقد سبق و قصروا و تقدم و تأخروا
با اين همه او گوى از همگان برد و اينان بدو نرسيدند، او پيش افتاد و اينان واپس خزيدند

لأن كلامه عليه‌السلام الكلام الذي عليه مسحة من العلم الإلهي و فيه عبقة من الكلام النبوي
چه در گفتار او رنگى از علم خداست و بويى از گفتار مصطفى (صلّى اللّه عليه و آله)،

فأجبتهم إلى الابتداء بذلك عالما بما فيه من عظيم النفع و منشور الذكر و مذخور الأجر
و من پذيرفتم كه اين كار را آغاز كنم، چه مى‌دانستم سودى بزرگ در بردارد و نامى بلند بر اثر، و اندوخته‌اى است براى روز محشر

و اعتمدت به أن أبين عن عظيم قدر أمير المؤمنين عليه‌السلام في هذه الفضيلة مضافة إلى المحاسن الدثرة و الفضائل الجمة
و كوشيدم چند كه بتوانم بهاى اين سخنان را در بازار فصاحت و ديدۀ صرافان بلاغت آشكار كنم و محاسن بسيار و فضيلتهاى بى‌شمار را كه در آن نهفته است پديدار

و أنه عليه‌السلام انفرد ببلوغ غايتها عن جميع السلف الأولين الذين إنما يؤثر عنهم منها القليل النادر و الشاذ الشارد
و نشان دهم كه على (عليه السلام) در اين ميدان يكه‌تاز است و از ديگران ممتاز، آنچه از اوست يقين است و از ديگران خبر، از او عين است و از اينان اثر

فأما كلامه فهو البحر الذي لا يساجل و الجم الذي لا يحافل
دريايى است خروشان و اقيانوسى بيكران

و أردت أن يسوغ لي التمثل في الافتخار به عليه‌السلام بقول الفرزدق
نيز مى‌خواستم مرا روا باشد كه بگويم شاخى ض‌از آن درخت پربارم و گلبنى از آن گلزار. همچون فرزدق بنازم و بر جريران عصر بتازم كه :

أولئك آبائي فجئني بمثلهم إذا جمعتنا يا جرير المجامع
تبارم اين است، و كه را گوهر پرمايه‌تر از اين است‌؟

و رأيت كلامه عليه‌السلام يدور على أقطاب ثلاثة أولها الخطب و الأوامر و ثانيها الكتب و الرسائل و ثالثها الحكم و المواعظ
و ديدم كه سخنان امام بر محور سه مضمون است، و از سه دسته نفائس، گفتار مشحون: خطبه و فرمان، نامه به اين و آن، حكمت و اندرز براى پند پذيران

فأجمعت بتوفيق الله تعالى على الابتداء باختيار محاسن الخطب ثم محاسن الكتب ثم محاسن الحكم و الأدب
به توفيق خدا به كار پرداختم و نخست خطبه‌هاى اعجاب انگيز، پس نامه‌هاى دلاويز

مفردا لكل صنف من ذلك بابا و مفصلا فيه أوراقا لتكون مقدمة لاستدراك ما عساه يشذ عني عاجلا و يقع إلي آجلا
سپس سخنان كوتاه حكمت‌آميز را فراهم ساختم. براى هر يك بابى گشودم و در هر باب برگهايى افزودم تا آنچه اكنون در نظرم نيايد و در آينده به دست آيد، در آن جاى دهم

و إذا جاء شيء من كلامه عليه‌السلام الخارج في أثناء حوار أو جواب سؤال أو غرض آخر من الأغراض في غير الأنحاء التي ذكرتها و قررت القاعدة عليها نسبته إلى أليق الأبواب به و أشدها ملامحة لغرضه
و اگر سخنى از او به دست رسيد كه گفتگو و مقالى است، يا پاسخ سؤالى است، يا خواهشى يا حسب حالى است كه از آن سه بابت نيست، و از قاعده نهاده برون است، در بابى جاى دادم كه با آن مناسب و موزون است يا شبيه و همگون

و ربما جاء فيما أختاره من ذلك فصول غير متسقة و محاسن كلم غير منتظمة
و بسا كه در اين گزينش فصلها باشد كه هماهنگ نيست، يا گلهايى از سخنان كه يكرنگ نيست

لأني أورد النكت و اللمع و لا أقصد التتالي و النسق
چه خواست من از گردآورى، معنيهاى بلند و نكته‌هاى ارجمند بوده است، نه رعايت نظم و پيوند.

و من عجائبه عليه‌السلام التي انفرد بها و أمن المشاركة فيها
و از فضيلتهاى شگفت‌آور كه على عليه السلام بدان ممتاز است و در آن بى انباز

أن كلامه الوارد في الزهد و المواعظ و التذكير و الزواجر إذا تأمله المتأمل و فكر فيه المتفكر و خلع من قلبه أنه كلام مثله ممن عظم قدره و نفذ أمره و أحاط بالرقاب ملكه
اين كه اگر كسى در گفتار او بنگرد كه در پارسايى و موعظت است و بازداشتن از دنيا و پرداختن به آخرت

لم يعترضه الشك في أنه كلام من لا حظ له في غير الزهادة
و بدان ننگرد كه اين فقره‌ها گفتۀ چون اويى است كه صاحب قدر والاست، و فرمان او رواست، گردنها در طاعتش خم است، و حكمش بر همه مسلم، بى‌هيچ گمان آن را سخن زاهدى داند گوشه نشين

و لا شغل له بغير العبادة
و عابدى خلوت گزين

قد قبع في كسر بيت
در به روى خود بسته، در گوشۀ خانه‌اى به عزلت نشسته

أو انقطع إلى سفح جبل
يا از شهر و مردمش بريده و در دل كوهى خزيده

لا يسمع إلا حسه و لا يرى إلا نفسه
كه جز نفس خود آوازى نشنود، و جز جثۀ خويش كسى را نبيند

و لا يكاد يوقن بأنه كلام من ينغمس في الحرب مصلتا سيفه
و هرگز نپذيرد كه اين عبارتها گفتۀ رزم‌آورى است كه با تيغ آهيخته در ميدان ستيزد

فيقط الرقاب و يجدل الأبطال
و با دليران درآويزد، سرها بيندازد و تن‌ها به خاك و خون آميزد

و يعود به ينطف دما و يقطر مهجا
و از كارزار بازگردد حالى كه از شمشير او خون روان است، خونى كه از دل كشتگان است

و هو مع تلك الحال زاهد الزهاد و بدل الأبدال
با اين همه در چنين حال او پيشواى از دنيا گذشتگان است، و قدوۀ اوليا و گزيدگان

و هذه من فضائله العجيبة و خصائصه اللطيفة التي جمع بها بين الأضداد و ألف بين الأشتات
اين فضيلتهاى اعجاب انگيز و اين خصوصيتهاى لطف آميز تنها در اوست، كه صفت‌هاى ضد يكديگر را در خود فراهم كند

و كثيرا ما أذاكر الإخوان بها و أستخرج عجبهم منها و هي موضع للعبرة بها و الفكرة فيها
و ناسازاوارها را با هم سازوارى دهد. بسا كه در اين باره با برادران گفتگو كردم، و آنان را به شگفت در آوردم كه جاى شگفتى و عبرت است و مقام به كاربردن فكرت

و ربما جاء في أثناء هذا الاختيار اللفظ المردد و المعنى المكرر
و بود كه در اين گزينش فقره‌ها آيد كه لفظ‍‌ آن مردّد است و معنى آن مكرر

و العذر في ذلك أن روايات كلامه تختلف اختلافا شديدا
سبب اين است كه روايتها در اين باره سخت مخالف يكديگر است :

فربما اتفق الكلام المختار في رواية فنقل على وجهه
گاه سخن گزيده در روايتى بوده و همچنان در ضبط‍‌ آمده سپس در روايتى صورت ديگر از آن يافت شده است با معنى بيشتر يا عبارت بهتر

ثم وجد بعد ذلك في رواية أخرى موضوعا غير موضعه الأول إما بزيادة مختارة أو بلفظ أحسن عبارة فتقتضي الحال أن يعاد
و چنان مى‌نمود كه اين صورت هم بيايد تا پشتوانۀ گزينش نخستين گردد و سخنى گرانبها از دست نرود ،

استظهارا للاختيار و غيرة على عقائل الكلام
و تواند بود كه در اين گردآورى، نخستين‌بار گفتارى گزيده آمده است سپس زمانى بر آن گذشته و پاره‌هايى از آن دوباره نوشته شده

و ربما بعد العهد أيضا بما اختير أولا فأعيد بعضه سهوا أو نسيانا لا قصدا و اعتمادا
چنين كار از روى غفلت بوده است نه قصد، و از روى فراموشى است نه عمد

و لا أدعي مع ذلك أني أحيط بأقطار جميع كلامه عليه‌السلام حتى لا يشذ عني منه شاذ و لا يند ناد
با اين همه دعوى نمى‌كنم كه همۀ سخنان امام (عليه السلام) را فراهم آورده‌ام، و آنچه در اين سو و آن سو بود گرد كرده‌ام و چيزى از دست نداده‌ام

بل لا أبعد أن يكون القاصر عني فوق الواقع إلي
بلكه دور نيست آنچه به دستم نيامده بيش از اين باشد كه به من رسيده

و الحاصل في ربقتي دون الخارج من يدي
و آنچه در كمند جستجو افتاده كمتر از آن باشد كه رميده

و ما علي إلا بذل الجهد و بلاغ الوسع
امّا بر من بود كه كوشش خود به كار برم، و تا آنجا كه مى‌توانم اين سخنان را فراهم آورم

و على الله سبحانه و تعالى نهج السبيل و إرشاد الدليل إن شاء الله
كه خداى بزرگ راه مى‌گشايد، و راهنمايى مى‌نمايد (إن شاء اللّه).

و رأيت من بعد تسمية هذا الكتاب بنهج البلاغة
و چون چنين ديدم، كتاب را «نهج البلاغه» ناميدم

إذ كان يفتح للناظر فيه أبوابها و يقرب عليه طلابها
چه درهاى بلاغت را براى بيننده باز مى‌كند و طالبان را بدان فراز مى‌خواند

فيه حاجة العالم و المتعلم و بغية البليغ و الزاهد
هرچه دانشمند و دانش آموز بخواهد در آن است، و مطلوب بليغ و زاهد در آن موجود و نمايان

و يمضي في أثنائه من عجيب الكلام في التوحيد و العدل
و در اثناى آن سخنانى شيواست كه در توحيد و عدل خداست

و تنزيه الله سبحانه و تعالى عن شبه الخلق
و پاك دانستن او از همانندى به آفريدگان

ما هو بلال كل غلة و شفاء كل علة و جلاء كل شبهة
كه نشانندۀ سوزش تشنگى است و داروى بيماران، و زدايندۀ هر شبهه‌اى از دلهاى آنان

و من الله سبحانه أستمد التوفيق و العصمة
از خداى سبحان توفيق و نگهدارى از لغزش مى‌خواهم

و أتنجز التسديد و المعونة
و يارى و پايدارى مى‌طلبم

و أستعيذه من خطإ الجنان قبل خطإ اللسان و من زلة الكلم قبل زلة القدم و هو حسبي و نعم الوكيل
تا پيش از آنكه بر زبانم خطا رود، دلم را از آن نگاهدارد، و پيش از لغزيدن گام، از خطاى در كلامم باز دارد، و او مرا بسنده است و نيكو نگاهبان و كفايت كننده.

خطب أمير المؤمنين عليه‌السلام باب المختار من خطب أمير المؤمنين عليه‌السلام و أوامره و يدخل في ذلك المختار من كلامه الجاري مجرى الخطب في المقامات المحضورة و المواقف المذكورة و الخطوب الواردة
باب گزيدۀ خطبه‌هاى امير مؤمنان عليه السلام و فرمان‌هاى او، و در آن گزيدۀ سخنان او آمده است كه همچون خطبه است، در مجلس‌هاى محدود، نه در حضور عام و در جنگ‌هاى بنام، و پيش‌آمدهاى ايّام 1
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.