۸۸ بار خوانده شده

موعظه ای کامل و جامع

وَ قَالَ عليه‌السلام لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ
و به مردى كه از او خواست تا پندش دهد فرمود:

لاَ تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو اَلْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يُرَجِّي اَلتَّوْبَةَ بِطُولِ اَلْأَمَلِ يَقُولُ فِي اَلدُّنْيَا بِقَوْلِ اَلزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ اَلرَّاغِبِينَ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ
از آنان مباش كه به آخرت اميدوار است بى آنكه كارى سازد، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد. در بارۀ دنيا چون زاهدان سخن گويد، و در كار دنيا راه جويندگان دنيا را پويد. اگر از دنيا بدو دهند سير نشود، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد

يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي اَلزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ يَنْهَى وَ لاَ يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِي يُحِبُّ اَلصَّالِحِينَ وَ لاَ يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ يُبْغِضُ اَلْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ
در سپاس آنچه بدان داده‌اند ناتوان است، و از آنچه مانده فزونى را خواهان. از كار بد باز مى‌دارد، و خود باز نمى‌ايستد، و بدانچه خود نمى‌كند فرمان مى‌دهد. نيكوان را دوست مى‌دارد، و كار او كار آنان نيست و گناهكاران را دشمن مى‌دارد، و خود از آنان يكى است. مرگ را خوش نمى‌دارد، چون گناهانش بسيار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مى‌ترسد در كارست

إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا اُبْتُلِيَ إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَ لاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ
اگر بيمار شود پيوسته در پشيمانى است، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى. چون عافيت يابد به خود بالان است، و چون گرفتار بلا شود نوميد و نالان. اگر بلايى بدو رسد، به زارى خدا را خواند، و اگر اميدى يابد مغرور روى برگرداند. در آنچه در بارۀ آن به گمان است، هواى نفس خويش را به فرمان است، و در بارۀ آنچه يقين دارد در چيرگى بر نفس ناتوان

يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اِسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ اِفْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ
از كمتر گناه خود بر ديگرى ترسان است، و بيشتر از پاداش كردۀ او را براى خود بيوسان. اگر بى نياز شود سرمست گردد و مغرور، و اگر مستمند شود مأيوس و سست و رنجور

يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ اَلْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ اَلتَّوْبَةَ وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ اِنْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ اَلْمِلَّةِ
چون كار كند در كار كوتاه است و چون بخواهد بسيار خواه است. چون شهوت بر او دست يابد گناه را مقدّم سازد، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد

يَصِفُ اَلْعِبْرَةَ وَ لاَ يَعْتَبِرُ وَ يُبَالِغُ فِي اَلْمَوْعِظَةِ وَ لاَ يَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ اَلْعَمَلِ مُقِلٌّ يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى يَرَى اَلْغُنْمَ مَغْرَماً وَ اَلْغُرْمَ مَغْنَماً يَخْشَى اَلْمَوْتَ وَ لاَ يُبَادِرُ اَلْفَوْتَ
آنچه را مايۀ عبرت است وصف كند و خود عبرت نگيرد، و در اندرز دادن مبالغه كند و خود اندرز نپذيرد. در گفتن، بسيار گفتار، و در عمل اندك كردار در آنچه ناماندنى است خود را بر ديگرى پيش دارد، و آنچه را ماندنى است آسان شمارد. غنيمت را غرامت پندارد و غرامت را غنيمت انگارد. از مرگ بيم دارد و فرصت را وامى‌گذارد

يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ فَهُوَ عَلَى اَلنَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ
گناه جز خود را بزرگ مى‌انگارد و بيشتر از آن را كه خود كرده، خرد به حساب مى‌آرد، و از طاعت خود آن را بسيار مى‌داند كه مانندش را از جز خود ناچيز مى‌پندارد. پس او بر مردم طعنه زند و با خود كار به ريا و خيانت كند

اَللَّهْوُ مَعَ اَلْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلذِّكْرِ مَعَ اَلْفُقَرَاءِ يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لاَ يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِي نَفْسَهُ فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِي وَ يَسْتَوْفِي وَ لاَ يُوفِي وَ يَخْشَى اَلْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ وَ لاَ يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ
با توانگران به بازى نشستن را دوست‌تر دارد تا با مستمندان در ياد خدا پيوستن. به سود خود بر ديگرى حكم كند و براى ديگرى به زيان خود رأى ندهد، و ديگران را راه نمايد و خود را گمراه نمايد. پس فرمان او را مى‌برند و او نافرمانى مى‌كند. و حق خود را به كمال مى‌ستاند و حق ديگرى را به كمال نمى‌دهد. از مردم مى‌ترسد، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى‌ترسد در راه طاعت بنده‌ها

قال الرضي و لو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام لكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكر
و اگر در اين كتاب جز اين گفتار نبود، براى اندرز بجا و حكمت رسا، و بينايى بيننده و پند دادن نگرندۀ انديشنده بس مى‌نمود.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اهمیت خودشناسى
گوهر بعدی:عاقبت اندیشی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.