۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۴

امشب ایشمع انجمن افروز
پر پروانه را زمهر مسوز

تا بوصل تو خوش بود یکشب
گو بسوزد دگر همه شب و روز

بامدادش تو در سرا آئی
هر کرا کوکبی بود فیروز

چشم عاشق چو دوخت بر رخ دوست
بر نگیرد بناوک دلدوز

دید حربا چو پرتو خورشید
نتوان گفتمش که دیده بدوز

دل آشفته بسته ای بکمند
کس نه بستست مرغ دست آموز

مهر حیدر بورز و میخور فاش
بگذر از زاهد ریا اندوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.