۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۲

بزنی اگر بتیرم نظر از تو برنگیرم
منم آن مریض مجنون که دوا نمپیذیرم

همه شب خیال زلفت بضمیر ماست مضمر
چه عجب که ضیمران زار شود همه ضمیرم

جه نهی بپای بندم چه گره زنی کمندم
که گریز پا زبستان و زدام ناگزیرم

بهل این حدیث یکسو منما بر آینه رو
که خوری بخویش سوگند که فرد و بی نظیرم

بجهنمم چه با تو همه شب غنوده ام خوش
به بهشتم ارچه بی تو بفلک رسد نفیرم

چه کنی تو گنج و گوهر که گدا نمی نوازی
که تو اصل کیمیا و من ره نشین فقیرم

بهوای مشکموئی دل ما و های و هوئی
نفسی خوش است امشب چو شمیمه عبیرم

نه بمرگ و قتل آشفته زدامنت کشد دست
چو شهید عشق گشتم بخدا که من نمیرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.