۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸

ای خامه حرف زن که پس از ما کلام ما
شاید به اهل راز رساند سلام ما

آن صید پیشه ایم که تا بگذرد همای
چون مسطر از غرور دهد کوچه، دام ما

از زنده رود آب بقا، خضر همچو موج
پهلو تهی کند ز تمنای خام ما

ای باغبان به جان تو ما آزموده ایم
از نکهت گل است علاج زکام ما

ای فقر، از لباس تو گر شکوه ای کنیم
همچون حریر، شال تو باشد حرام ما!

در نامه های او که پر از نام هر کسی است
خالی ست همچو نقش نگین جای نام ما

تا چند چون سلیم نشینیم در کمین؟
مرغان رمیده اند چو عنقا ز دام ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.