۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳

چو ماه شعشعه ی ماست برق خرمن ما
چو خوشه هیکل عمر است داس گردن ما

ز دست و پنجه ی خورشید بر نمی آید
که همچو داغ، سیاهی برد ز روزن ما

هوای تاج که دارد به سر، که همچون باز
به زور بسته کلاهی جهان به گردن ما

ز دست شوق ز بس چاک گشته، پنداری
که همچو غنچه گریبان ماست دامن ما

چو موج آب که دارد حباب در آغوش
به جای سنگ بود شیشه در فلاخن ما

چه مشکل است که هر گام از سیاهی بخت
چراغپا نشود همچو برق، توسن ما

سلیم، کینه ی دشمن ز ما محبت شد
خزان بهار شود چون رسد به گلشن ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.