۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲

در سر کوی تو شب خاک بود بستر ما
چون شهیدان سر ما بالش زیر سر ما

در تماشاگه دیدار تو ما سوخته ایم
سرمه ی دیده کند آینه خاکستر ما

ما ترقی بجز از راه تنزل نکنیم
خاک چون دانه کند تربیت اختر ما

آنچه گویند درین قصه، مرصع خوانی ست
جام جمشید نبوده ست به از ساغر ما

از هوای می گلرنگ ندارد آرام
چون گدایان نفسی کشتی بی لنگر ما

همچو آیینه ی دیوار، درین دیر خراب
ریشه ی سبزه ی زنگار بود جوهر ما

پی آگاهی عیب و هنر خویش سلیم
همچو طاووس شد آیینه ی ما هر پر ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.