هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از دردها و رنجهای خود میگوید و احساس تنهایی و ناامیدی را بیان میکند. او از سیاهی و تاریکی زندگی، بیقدری عشق و ایمان، و نابسامانیهای جهان شکایت دارد. تصاویری مانند جنگ با بخت بد، سنگهای دیوانه در صحرا، و آتش رشک در دل سنگ، نشاندهندهی عمق رنج اوست.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است و ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، لحن غمگین و انتقادی آن نیاز به بلوغ فکری برای درک بهتر دارد.
شمارهٔ ۱۰۰
بخت بد با اخترم هر شب به جنگ افتاده است
این سیاهی گویی از داغ پلنگ افتاده است
یاد این صحرا ز بازیگاه طفلان می دهد
هر کجا پا می نهد دیوانه، سنگ افتاده است
چاک های سینه ام هر یک در بتخانه ای ست
از دل من کار بر اسلام تنگ افتاده است
نغمه ای از مجلس مستان نمی گردد بلند
ناخن مطرب مگر امشب ز چنگ افتاده است؟
در شکست شیشه ی دل ها به او فرصت نداد
آتش از رشک دلش در جان سنگ افتاده است
تحفه ی دل کی به چشم آید که در بزم بتان
گل ز بی قدری چو مصحف در فرنگ افتاده است
تهمت وسعت چه می بندی برین عالم سلیم
نیست او را در وسعتی، چشم تو تنگ افتاده است
این سیاهی گویی از داغ پلنگ افتاده است
یاد این صحرا ز بازیگاه طفلان می دهد
هر کجا پا می نهد دیوانه، سنگ افتاده است
چاک های سینه ام هر یک در بتخانه ای ست
از دل من کار بر اسلام تنگ افتاده است
نغمه ای از مجلس مستان نمی گردد بلند
ناخن مطرب مگر امشب ز چنگ افتاده است؟
در شکست شیشه ی دل ها به او فرصت نداد
آتش از رشک دلش در جان سنگ افتاده است
تحفه ی دل کی به چشم آید که در بزم بتان
گل ز بی قدری چو مصحف در فرنگ افتاده است
تهمت وسعت چه می بندی برین عالم سلیم
نیست او را در وسعتی، چشم تو تنگ افتاده است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.