۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷

شعله ی رسوایی منصور، خس پوش من است
مایه ی حلاجی او پنبه ی گوش من است

گر به دست من رسد پیمانه جام جم شود
همچو پیر دیر، معراج سبو دوش من است

انجمن از می تهی گشت و دماغم تر نشد
خون صد مینای می در گردن هوش من است

از پی شوخی که از من می گریزد همچو تیر
چون کمان خمیازه ی خشکی در آغوش من است

شورش مستان سماع بیخودی آرد سلیم
باده در میخانه گر می جوشد از جوش من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.