۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰

به بوی خرقه گلم در چمن عنانگیر است
ز شوق شال سرم را هوای کشمیر است

خزان به گلشن آزادگان ندارد راه
نشاط اهل قناعت، بهار تصویر است

در آن دیار همان به که پرسشت نکنند
که مرغ نامه بر دوستان به هم، تیر است

به خان و مان نبرد ره کسی درین وادی
که آشیانه ی مرغش به شاخ نخجیر است

فریب عقل مخور، ایمن از گزند مباش
که ریشه ی نی این بیشه پنجه ی شیر است

ز جنبش سر زلف تو دل به رقص آمد
که ساز صحبت مجنون، صدای زنجیر است

هلاک زخم تو گردم که رسم جانبازی
ز کشته ی تو به طاق بلند شمشیر است

سلیم درد دل خود نمی توانم گفت
سخن چو گریه مرا پیش او گلوگیر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.