۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۸

شعله ی شوقم و از شرم زبانم لال است
صد شکایت به لبم از گره تبخال است

نشود دور سرم از قدم جلوه ی او
حلقه ی گوش من از سلسله ی خلخال است

بهر هر کار به ما مشورتی می باید
سخن مردم دیوانه سراسر فال است

از پی هر نگهم اشک روان می آید
گرد این بادیه را قافله در دنبال است

گل توفیق به گلزار صبوحی ست سلیم
صبح پیمانه به کف داشتن از اقبال است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.