هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از ناآگاهی مردم و وضعیت نابسامان جامعه شکایت میکند. او از آسمان که به جای پرورش، مانند قصابی مهربان شده است، گله میکند. همچنین از وضعیت ستارگان و ماه که در میان گله گم شدهاند، ابراز ناراحتی میکند. شاعر به مستی بتان و نبودن گرگ اشاره میکند و در نهایت از گرگ غم میگوید که دشت را پر از استخوان گله کرده است.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق اجتماعی و انتقادی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۶۵
جهان ز بی خبران چون مکان گله شده ست
غنیمت است که غم پاسبان گله شده ست
فغان ز پرورش آسمان که این قصاب
برای مصلحتی مهربان گله شده ست
فغان من ز رکاب هلال پای کشید
که از ستاره رهش در میان گله شده ست
بتان فتاده همه مست و پاسبان ساقی ست
کجاست گرگ، که یوسف شبان گله شده ست
سلیم این قدر از گرگ غم خبر دارم
که روی دشت پر از استخوان گله شده ست
غنیمت است که غم پاسبان گله شده ست
فغان ز پرورش آسمان که این قصاب
برای مصلحتی مهربان گله شده ست
فغان من ز رکاب هلال پای کشید
که از ستاره رهش در میان گله شده ست
بتان فتاده همه مست و پاسبان ساقی ست
کجاست گرگ، که یوسف شبان گله شده ست
سلیم این قدر از گرگ غم خبر دارم
که روی دشت پر از استخوان گله شده ست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.