۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷

فغان که در ره ما بانگی از درایی نیست
هزار قافله رفت و نشان پایی نیست

ز کجروی نبرد هیچ کس به مقصد راه
که تیر را بجز از راستی عصایی نیست

شراب، حوصله ی هر کسی کند ظاهر
که همچو دختر رز، مردآزمایی نیست

سلام چیست، ندارم چو از کسی طمعی
دعا برای چه گویم چو مدعایی نیست

سلیم، هر چمنی را که بود گردیدم
به بینوایی من، مرغ بینوایی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.