۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۵

چو زاهد در دماغم شوری از وسواس پیچیده ست
جنون در کاسه ی سر چون صدا در طاس پیچیده ست

ز پیچ و تاب انگشتم به شاخ آهوان ماند
ز بس عشق تو دستم ای خدانشناس پیچیده ست

فلک را نیست جز آزار از پهلوی من حاصل
نمی دانم که این کاغذ چه برالماس پیچیده ست

وجود ما شتابان قاصدی بر توسن عمر است
ازان خود را چنین از جامه در کرباس پیچیده ست

سلیم از دعوی بیجای آب زندگی دایم
سکندر خضر را گم کرده بر الیاس پیچیده ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.