هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس پریشانی و حیرانی خود می‌گوید و بیان می‌کند که عمرش مانند یک نگاه در آینه گذشت. او عشق را تنها بنای پایدار در برابر ویرانی‌های زندگی می‌داند و از بی‌فایده بودن تدبیر عقل در برابر تقدیر شکسته سخن می‌گوید. همچنین، او از بخت ناگوار خود که مانند طوفان کشتی‌اش را به خشکی می‌کشاند، گلایه می‌کند و در پایان اشاره می‌کند که حتی تاج شاهان نیز در برابر حقارت، مانند کلاه بارانی است و نباید از آفتاب منت پذیرفت، چرا که آنچه بر تن داریم، در حقیقت عریانی است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، مضامین غم‌انگیز و نگاه انتقادی به تقدیر و عقل، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۷۷

منم که مایه ی جمعیتم پریشانی ست
چو شعله زینت من در لباس عریانی ست

چو آینه همه عمرم به یک نگاه گذشت
چه حالت است، نمی دانم این چه حیرانی ست

ز ما نمانده به غیر از بنای عشق اثری
عمارتی که بماند ز سیل، ویرانی ست

به دل شکسته ی تقدیر، ازو چه نفع رسد
که مومیایی تدبیر عقل، انسانی ست

ز بخت حادثه انگیز خود مرا دایم
چو گردباد به خشکی سفینه طوفانی ست

گهر ز شرم گدا بس که آب شد، گویی
که تاج بر سر شاهان کلاه بارانی ست

سلیم منت خلعت ز آفتاب مکش
که جامه ای که به اندام ماست، عریانی ست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.