هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌های عاطفی خود می‌گوید. او از خنده‌های بی‌معنای دیگران بیزار است و احساس می‌کند که زندگی برایش تلخ و سخت شده است. اشاره‌هایی به بیماری، پیری، و ناامیدی دارد و از عشق نافرجام و جور دیگران شکایت می‌کند. در نهایت، به این نتیجه می‌رسد که همه چیز در این جهان درگیر در کار و تلاش است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به رنج و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.

شمارهٔ ۱۷۹

دل رمیده ام از خنده ی تو بیزار است
به دیده موج قدح، می گزیده را مار است

فزود زردی رخسارم از می گلگون
که باده رنگ مرا آب زعفران زار است

مسیح را نگذارد برون ز خانه ی خویش
که آفتاب ز عشقت همیشه بیمار است

به سر نمانده ز پیری مرا هوای لباس
به فرق، موی سفیدم چو شمع دستار است

ز گفتگوی لب او مپرس حال مرا
که پا پر آبله و راه در نمکزار است

دل شکسته ام از جور پاجیان خون شد
چو هند، هر نفر هند هم جگرخوار است

سلیم از بد و نیک جهان همین دانم
که هر چه هست درین کارخانه در کار است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.