۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۶

شوق بی حد شد و رسوایی دل نزدیک است
جامه ام بس که دراز است، به گل نزدیک است

داغ من هر که ببیند، جگرش می سوزد
آتش وادی من دور [و] به دل نزدیک است

دیده و دل همه پر نقش رخ اوست مرا
راه بتخانه ی کشمیر و چگل نزدیک است

دارد از جنبش مژگان سیاه تو خبر
دلم از بس به تو ای عهدگسل نزدیک است

ترسم از بی خبری قتل مرا فاش کنی
دامنت سخت به این خون بحل نزدیک است

صدق در طوف چو باشد، حرم و دیر یکی ست
کعبه دور است [و] خرابات به دل نزدیک است

در محیط غم ایام شدی پیر سلیم
واقف از کشتی خود باش که گل نزدیک است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.