۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۸

گر به ظاهر کسی از قید جهان آزاد است
نیست بی مصلحتی، این روش صیاد است

چه توان کرد، هنر قسمت ما شد ز جهان
برطرف کی شود آن عیب که مادرزاد است

گر نمیرم، همه شب شمع صفت می میرم
مرگ چون خواب، من سوخته را معتاد است

سست بنیاد بود ظلم، ز هم خواهد ریخت
چون زره، خانه ی زنبور گر از فولاد است

از کسانی که به باغ آمد و رفتی دارند
خانه خواهی که مرا هست، همین صیاد است

ترک شغل هوس از عشق دلم کرد سلیم
نکند بی ادبی طفل چو با استاد است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.