۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۴

از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است
لوح مزار فاخته، سرو چمن بس است

شیرین! ز غیرت شکر این پیچ و تاب چیست
پرویز گو مباش، ترا کوهکن بس است

میلم دگر به حسن سیاه و سفید نیست
شوق بنفشه و هوس یاسمن بس است

خلوت چه احتیاج بود عزلت مرا؟
فانوس وار، خلوت من پیرهن بس است

در غربت از وجود خود آزار می کشیم
ما را همین نمونه ز خاک وطن بس است

بیگانه باش گو همه عالم به من سلیم
چون خامه آشنایی من با سخن بس است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.