هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و دلتنگی شاعر نسبت به وطن و عشقش سخن می‌گوید. او از سایه‌ی عزیزانش، طبیعت وطن و حتی خاطراتش به عنوان تسکین یاد می‌کند و از غربت و دوری رنج می‌برد. شاعر به سادگی و خلوت خود قانع است و آشنایی با سخن را کافی می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی، حسرت و دلتنگی، و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات غنی فارسی دارد.

شمارهٔ ۲۳۴

از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است
لوح مزار فاخته، سرو چمن بس است

شیرین! ز غیرت شکر این پیچ و تاب چیست
پرویز گو مباش، ترا کوهکن بس است

میلم دگر به حسن سیاه و سفید نیست
شوق بنفشه و هوس یاسمن بس است

خلوت چه احتیاج بود عزلت مرا؟
فانوس وار، خلوت من پیرهن بس است

در غربت از وجود خود آزار می کشیم
ما را همین نمونه ز خاک وطن بس است

بیگانه باش گو همه عالم به من سلیم
چون خامه آشنایی من با سخن بس است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.