۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۲

در باغ بی تو خاطر سنبل شکسته است
آیینه ی گل و دل بلبل شکسته است

ساقی ز مومیایی می، می کند درست
گر شیشه ی دلی ز تغافل شکسته است

چون برگ های غنچه که از شاخ سر زند
از تنگی چمن، بر بلبل شکسته است

کی تاب کبریایی تو دارد طریق فقر
بر پشت فیل مستی و این پل شکسته است

گر گوش او به ناله ی من نیست در چمن
ناخن که این قدر به دل گل شکسته است؟

هر کس درست دیده به سوی رخ و لبش
همچون سلیم، عهد گل و مل شکسته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.