هوش مصنوعی:
این متن شعری است که درد عشق و جنون ناشی از آن را بیان میکند. شاعر از عشق نافرجام، بیخبری معشوق و رنجهای عاشقانه سخن میگوید و از مفاهیمی مانند داغ عشق، سوزش درونی و بیتوجهی دیگران به دردهایش یاد میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و رنجهای عاطفی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی ممکن است برای گروههای سنی پایین نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۲۶۱
خون دلم چو لاله، آرایش ایاغ است
بوی گل جنونم، مشاطه ی دماغ است
خسرو خبر ندارد از درد عشق شیرین
معلوم می توان کرد فرهاد سنگداغ است
ز آشفتگی دلم را سودای ناصحان نیست
طفلان خموش باشید، دیوانه بی دماغ است
گر خوب گشت خود هیچ، ور بد شود بسی طعن
شغل سخن گزاری چون خدمت چراغ است
نتوان سلیم در عشق همچشم خویش را دید
سوزم که شمع سوزد، داغم که لاله داغ است
بوی گل جنونم، مشاطه ی دماغ است
خسرو خبر ندارد از درد عشق شیرین
معلوم می توان کرد فرهاد سنگداغ است
ز آشفتگی دلم را سودای ناصحان نیست
طفلان خموش باشید، دیوانه بی دماغ است
گر خوب گشت خود هیچ، ور بد شود بسی طعن
شغل سخن گزاری چون خدمت چراغ است
نتوان سلیم در عشق همچشم خویش را دید
سوزم که شمع سوزد، داغم که لاله داغ است
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.