هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس تنهایی و غربت خود می‌گوید، در حالی که بهار و شادی در اطراف است، او خود را تنها و بی‌گل می‌بیند. از داغ عشق و فراق سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که هر عضوی از بدنش نشانه‌ای از این درد دارد. همچنین، از بی‌خبری از وطن در غربت اظهار شادی می‌کند و تأکید می‌کند که حتی اگر دوستش بارها بگوید که اوست، باز هم درِ خانه‌اش را به روی کسی نمی‌گشاید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی مانند تنهایی، غربت و درد عشق است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۷۴

ایام بهار است و گلی در چمنم نیست
عشرت همه جا هست، در آنجا که منم نیست

آتش به بساط افکندم گرمی آهی
غیر از پر پروانه گل انجمنم نیست

در کشور ما حادثه را دست دراز است
شادم که به غربت خبری از وطنم نیست

بر روی کسی در مگشا خانه ی خود را
صدبار اگر دوست بگوید که منم، نیست!

اعضای من از داغ تو با مهر و نشان است
هر عضو که بی داغ تو باشد ز تنم نیست

آشفته بیان همچو سلیمم، اگر احباب
دارند سخن بر سخن من، سخنم نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.