۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۳

شکسته خاطرم و رغبت نشاطم نیست
دماغ صحبت و سودای اختلاطم نیست

زنم بر آتش و از سوختن نیندیشم
به کار خویش چو پروانه احتیاطم نیست

کشم برون ز جهان انتظار راهروان
غبار قافله ام، کار در رباطم نیست

رهی نمود به صحرای حشر، عشق مرا
که همچو سیل گذر بر پل صراطم نیست

ز عیب خویش چو طاووس چون شوم غافل؟
درین چمن که جز آیینه در بساطم نیست

چه طالع است درین بوستان سلیم مرا
که زعفران شدم و رنگی از نشاطم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.