۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۱

آیینه را ز چشم تو تاب نگاه نیست
جز من کسی حریف تو ای کج کلاه نیست

ای پادشاه حسن، به جنگ شکستگان
تنها بیا، که حاجت خیل و سپاه نیست

گر صد نگاه چشم ترا، عاشقان تو
سازند جمع بر سر هم، یک نگاه نیست!

حرفم نماند تا سخن دوست منع شد
راهم تمام شد که در آن کوی راه نیست

شادم ازین که نیست به روز جزا سلیم
رویی کز آفتاب قیامت سیاه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.