۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۰

خوش نیست به اهل طلب ایام لئیم است
هرگاه که امیدی ازو نیست چه بیم است

زان شعله که از طور دلم کرد تجلی
یک اخگر افروخته در دست کلیم است

از پهلوی ما جای به مجنون نشود تنگ
صحرا به گشادی چو کف دست کریم است

بر مور میفکن نظر از چشم حقارت
مو گرچه ضعیف است ولی جزو گلیم است

در عشق تو مردن چو شکر خواب صبوحی
موقوف اجل نیست، که آن رسم قدیم است

با همنفسان گفت شب از شور فغانم
دانید که این هرزه درا کیست؟ سلیم است!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.