۲۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۹

عاشقانیم، به ما طعنه ی دیگر خود نیست
گر بود دامن ما پاره، ولی تر خود نیست

نتوانیم ز انصاف گذشت ای زاهد
سبحه هرچند عزیز است، چو ساغر خود نیست

همره نامه فرستم دل خود را سویش
خون او سرختر از خون کبوتر خود نیست

تنگدستان محبت ز کجا، زر ز کجا
سر و جان در ره یار است ولی زر خود نیست

ز آشنایان تو ای آب بقا در عالم
خبر از خضر نداریم [و] سکندر خود نیست

وصل معشوق کسی را چو دهد دست سلیم
چه زیان است در اسلام، برادر خود نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.