۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۵

از مصلحت الفت به من پیر گرفته ست
این تجربه را از شکر و شیر گرفته ست

دل در طلبت بر ره دریوزه قدم زد
اول ز سر کوچه ی زنجیر گرفته ست

از دام و قفس باک ندارم، بگذارید
صیاد اگر اوست مرا دیر گرفته ست

افسوس که شد از ستم آینه ویران
ملک دل ما را که به شمشیر گرفته ست

از راست روی راه به مقصود توان برد
این تجربه را عقل من از تیر گرفته ست

خاموش ازان همچو سلیمم که درین بزم
راه نفسم اشک گلوگیر گرفته ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.