۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۶

می دو ساله به لب های یار من نرسد
گل پیاده به گرد سوار من نرسد

چها نوشته ام از بیخودی به نامه ی شوق
خدا کند که به دست نگار من نرسد!

دلم همیشه ازان همچو بید می لرزد
که چشم زخم خزان بر بهار من نرسد

ز شوق وصل تو خمیازه در دهان دارم
چو گل، شراب به داد خمار من نرسد

مگر به شیشه ی ساعت کنند بعد از مرگ
که دست صرصر غم بر غبار من نرسد

حدیث شوق به مکتوب، تا به چند سلیم
نویسم و به فراموشکار من نرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.