هوش مصنوعی: این متن شعری است که از مضامین مختلفی مانند پیری، عشق، شوق و حیرت استفاده می‌کند. شاعر از سفیدی موی سر خود به عنوان نماد پیری یاد می‌کند و از عجایب دنیا و تغییرات آن می‌گوید. همچنین، از عشق و شوق به یوسف (نماد زیبایی و کمال) سخن می‌راند و از ترس از دست دادن خریدار (معشوق) در بازار زندگی ابراز نگرانی می‌کند. در پایان، شاعر به رنگ سبز و سفید اشاره می‌کند که می‌تواند نماد امید و پاکی باشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و شاعرانه است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند پیری و حیرت نیاز به تجربه و درک بیشتری دارند که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

شمارهٔ ۴۴۶

شد بناگوش، چو صبحم همه یکبار سفید
موی سر بر سر من گشت چو دستار سفید

عجبی نیست درین دور که خط خوبان
در ته زلف شود چون شکم مار سفید

ای گل از چاک گریبان تو حیرت دارم
من که مویم شده چون صبح درین کار سفید

نازم ای رشته ی تسبیح که در حلقه ی کفر
نتواند شود از شرم تو زنار سفید

چشم یعقوب همین بر رهت ای یوسف نیست
چشم ها کرده چنین شوق تو بسیار سفید

تا بود رنگ حنا خون مرا، در ره شوق
نگذارم که شود ناخن یک خار سفید

ترسم از قحط خریدار به عهدت یوسف
موی چون شمع کند بر سر بازار سفید

سبز باید در و دیوار به بنگاله سلیم
چه کنی خانه ی خود را در و دیوار سفید؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.