هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از افسون چشم معشوق، حسرت‌های بی‌پایان، و دردهای عشق سخن می‌گوید. او احساس می‌کرد که هیچ‌کس درد او را درک نمی‌کند و عشق، مانند خاری در دلش فرو رفته است. همچنین، شاعر به افسانه‌ی یوسف و زلیخا اشاره می‌کند تا قدرت افسون‌گر عشق را نشان دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و حسرت‌های عاطفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، برخی اشارات مانند یوسف و زلیخا ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۵۳۵

بس که بر من چشم او افسون سودا می دمد
جای ناخن، حلقه ی زنجیرم از پا می دمد

هرکه را داغی به دل دیدم، ز حسرت سوختم
هوش از من می برد این گل ز هرجا می دمد

هیچ کس از کار من در راه عشق آگاه نیست
گل اگر بر دست گیرم، خارم از پا می دمد

بس که خار حسرتم بی روی او در دل شکست
همچو گلبن، جای مو، خارم ز اعضا می دمد

جنس سودایی که ما داریم از معموره نیست
این گل خودروی از دامان صحرا می دمد

عشق نگذارد که تأثیری شود ظاهر سلیم
این همه افسون که بر یوسف زلیخا می دمد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.