هوش مصنوعی: شاعر در این متن به توصیف حالات عاشقانه و شوریدگی خود در بزم وصال معشوق می‌پردازد. او از بی‌قراری دل، رقص سر مانند سرو، و بی‌حرکتی پا سخن می‌گوید. همچنین از نسیم خفته و باد صبا که دعای او را به گلستان نمی‌برد، گلایه می‌کند. شاعر از معشوق می‌خواهد که سخن بگوید و او را تحسین کند، و تأکید می‌کند که در جهان هیچ کس جز او سر نمی‌جنباند. در پایان، او از شوق و اضطراب خود در آمدن معشوق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۵۵۲

به بزم وصل، دل من ز جا نمی جنبد
سرم چو سرو به رقص است و پا نمی جنبد

دعای ما به گلستان که می برد امشب؟
نسیم خفته و باد صبا نمی جنبد

سخن بیار و به تحسین ما معامله کن
سر کسی به جهان، غیر ما نمی جنبد!

چنان به جلوه سبکرو فتاده، نام خدا!
سمند عمر، که بند قبا نمی جنبد

سلیم ز آمدنش دل همین نه مضطرب است
ببین ز رعشه ی شوقم کجا نمی جنبد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.