هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و اندوه شاعر در مورد از دست رفتن بهار، عشق و شادی‌های گذشته سخن می‌گوید. شاعر از نبودن باده، گل و معشوق شکایت دارد و احساس تنهایی و ناامیدی می‌کند. همچنین، از دشواری‌های زندگی و دوری از وطن نیز یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و حسرت‌آمیز، همراه با استفاده از استعاره‌های پیچیده، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۵۵۹

نماند باده و آن تندخو نمی آید
بهار آمد و گل رفت و او نمی آید

خمار همچو منی را شکستن آسان نیست
کجاست خم که ز دست سبو نمی آید

چه سود جلوه ی خوبان، که از حجاب مرا
نظر بر آینه کردن ز رو نمی آید

چو فاخته نکنم یاد ناله ای هرگز
که موج سرمه ز دل تا گلو نمی آید

ز شوخ چشمی گل های این چمن، بلبل
ز بس که تر شده، پرواز ازو نمی آید

سلیم مشکل اگر افتدم گذر به وطن
به سوی چشمه دگر آب جو نمی آید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.