هوش مصنوعی:
این شعر از ناامیدی و رنجهای شاعر در زندگی سخن میگوید. او از بخت بد، تلاشهای بیثمر، دوری از معشوق، دردهای زندگی و ناملایمات روزگار شکایت دارد. با این حال، در پایان به عشق و تحمل رنجهای آن افتخار میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همچنین استفاده از استعارهها و کنایههای پیچیده، درک این شعر را برای مخاطبان جوانتر دشوار میکند. این محتوا برای کسانی مناسب است که با ادبیات کلاسیک فارسی آشنایی نسبی دارند.
شمارهٔ ۶۱۷
از بس که مرا بخت زبون شور برآمد
گر دانه فشاندم به زمین، مور برآمد!
خمیازه کشان رفت دل از بزم وصالش
شد مست به میخانه و مخمور برآمد
چون دید گرانباری سامان تجلی
فریاد ز درد کمر از طور برآمد
با خرمن ما هیچ مپرسید چها کرد
آن برق که از خوشه ی انگور برآمد
هر خار درین باغ بود غنچه ی گل را
نیشی که ز دنباله ی زنبور برآمد
شد صرف ره عشق، بنازم سر خود را
این نغمه سلیم از سر منصور برآمد
گر دانه فشاندم به زمین، مور برآمد!
خمیازه کشان رفت دل از بزم وصالش
شد مست به میخانه و مخمور برآمد
چون دید گرانباری سامان تجلی
فریاد ز درد کمر از طور برآمد
با خرمن ما هیچ مپرسید چها کرد
آن برق که از خوشه ی انگور برآمد
هر خار درین باغ بود غنچه ی گل را
نیشی که ز دنباله ی زنبور برآمد
شد صرف ره عشق، بنازم سر خود را
این نغمه سلیم از سر منصور برآمد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.