۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۹

به یاد زلفت از هر سینه بوی مشک می آید
ز خاک کشته ی دیرینه بوی مشک می آید

خیال زلف او را در دلم هرگه گذار افتد
چو گل از زخم های سینه بوی مشک می آید

به جوش آرد ز بس شوق می گلرنگ خونم را
ز خاکم هر شب آدینه بوی مشک می آید

حذر از فتنه ی خوبان این گلشن، که سوسن را
ز خنجر همچو اهل کینه بوی مشک می آید

سلیم آهی کشیدم بر خیال زلف او آنجا
هنوز از خانه ی آیینه بوی مشک می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.