۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۲

سایه ی بخت، مرا افسر شاهی باشد
مرهم داغ دلم برق سیاهی باشد

فتنه ی دور جهان نیست ز تحریک کسی
بحر در موج نه از جنبش ماهی باشد

نگهی وقت شهادت ز تو شد قسمت ما
مفت کی کشته شود هرکه سپاهی باشد

در طلبکاری او شوق چنان می باید
که اگر کشته شوی، خون تو راهی باشد

من کجا و سفر از کوی خرابات، سلیم
چه توان کرد چو تقدیر الهی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.