۲۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۵

سحر که ناله مرا گرم چون جرس گیرد
ز دود آه دلم صبح را نفس گیرد

ز قید باده پرستی دم نیم آزاد
چو محتسب بگذارد مرا، عسس گیرد

ز دام زلف تو بیکار شد چنان صیاد
که همچو طفل به صد حیله یک مگس گیرد

کند خیانت یک نفس، کشوری ویران
یکی ست دزد و عسس صدهزار کس گیرد

به غیر جانی ازو نیست شرمساری ما
زمانه هرچه به ما داده است، پس گیرد

روم سلیم چو سوی چمن، به هر قدمی
هزار جای سرراه من قفس گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.