۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۰

به قدر جرم برد هرکسی ز رحمت حظ
ز لطف حق کند ابلیس در قیامت حظ

بر آن سرم که به دیوانگی زنم خود را
که بی جنون نتوان کرد از محبت حظ

برای پرسشم ای همنشین چو آمده ای
ببند لب که ندارم من از نصیحت حظ

بر استخوان هلال است چشم من دایم
ز بس که همچو هما دارم از قناعت حظ

نه از جنون و نه از عقل، در جهان ما را
نشد چو آینه حاصل به هیچ صورت حظ

سلیم مصلحت خویش در جنون دیدم
به کوی عشق ز بس دارم از ملامت حظ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.