هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از زندگی آواره و پر رنج خود می‌گوید که همیشه در سفر بوده و راهنمایی جز خضر نداشته است. او از ضعف و خستگی خود در راه می‌گوید و این که همیشه پریشان و غمگین است. غم زمانه را می‌خورد و احساس می‌کند که این خرابه‌ها از پدرش به او رسیده است. او از ضعف و ناتوانی خود می‌نالد و یاد میراث و نوحه‌هایش او را آزار می‌دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اشارات تاریخی و ادبی نیاز به دانش قبلی دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

شمارهٔ ۷۵۷

منم که غیر سفر نیست پیشه ی دگرم
همیشه خضر به آوارگی ست راهبرم

ز مهد، نقل مکان کرده ام به خانه ی زین
زمانه کرده چو یوسف بزرگ در سفرم

چو مور خسته ازان می کشم قدم در راه
که توشه ای بجز از ضعف نیست در کمرم

چو گل همیشه پریشان بود مرا دستار
ز بس که بی رخ او می زند جنون به سرم

غم زمانه خورم تا به چند، پنداری
که این خرابه به میراث مانده از پدرم

سلیم هر نفس از ضعف بس که می میرم
ز یاد برده ی میراث خوار و نوحه گرم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.