هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و شوق خود سخن میگوید که او را پریشان و بیقرار کرده است. او خود را مانند آب روان و ریگ بیحرکت توصیف میکند و از رنجهای راه عشق، مانند خارهای مسیر و طعنههای دیگران، مینالد. شاعر با وجود تمام سختیها، عشق را با تمام وجود پذیرفته و حتی پریشانیاش را بخشی از این راه میداند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربههای عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و پریشانی ممکن است برای سنین پایینتر سنگین و نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۷۵۸
روم چو از سر کویش، نمی رود پایم
چو آب می روم و همچو ریگ بر جایم
به راه شوق، نشان تا ز نوک خاری هست
ز برگ لاله و گل، پا نمی خورد پایم
ز عشق بس که پریشانم، اهل عالم را
تمام موعظه همچون حدیث دانایم
چو قطره خاطر جمعی نداده اند مرا
به راه عشق پریشان چو سیل دریابم
زبان طعنه مبادا که بر تو بگشایند
مباش همره من جان من که رسوایم
کشید از قدمم خار راه او ایام
چو شمع رفت برون جانم از کف پایم
سلیم پنجه ی مژگان ز بس مرا افشرد
چو خار خشک نمانده ست نم در اعضایم
چو آب می روم و همچو ریگ بر جایم
به راه شوق، نشان تا ز نوک خاری هست
ز برگ لاله و گل، پا نمی خورد پایم
ز عشق بس که پریشانم، اهل عالم را
تمام موعظه همچون حدیث دانایم
چو قطره خاطر جمعی نداده اند مرا
به راه عشق پریشان چو سیل دریابم
زبان طعنه مبادا که بر تو بگشایند
مباش همره من جان من که رسوایم
کشید از قدمم خار راه او ایام
چو شمع رفت برون جانم از کف پایم
سلیم پنجه ی مژگان ز بس مرا افشرد
چو خار خشک نمانده ست نم در اعضایم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.