۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۳

صوفیان را شده ز آهنگم
تار تسبیح، رشته ی چنگم

از گل و لاله فیض نتوان برد
غیر می نیست از کسی رنگم

شد بهار و چو سبزه ی صحرا
کوه تا کوه می رسد بنگم

بر من و کار من جهان خندد
رهبر کور و شاطر لنگم

در بیابان شوق چون مجنون
گردباد است میل فرسنگم

عشق تا منع خودفروشی کرد
شد ترازو فلاخن سنگم

فرصت رزم دشمنانم نیست
روز تا شب به خویش در جنگم

از سبکروحی ام شرر داغ است
همچو یاقوت اگر گران سنگم

بر بساط زمانه، چون پسته
می زند خنده حقه ی بنگم

پادشاهم به ملک فقر، سلیم
پوست تخت من است اورنگم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.