هوش مصنوعی: این شعر از دردهای عمیق روحی و زخم‌های عاطفی سخن می‌گوید که در دل شاعر باقی مانده‌اند. شاعر از ناتوانی در التیام این زخم‌ها، رنج ناشی از خنده‌های بی‌جا و بی‌توجهی دیگران به دردهایش می‌نالد. او احساس می‌کند که هر زخم جدیدی مانند گل بر بدنش می‌نشیند و درمانی برای دردهایش وجود ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و روان‌شناختی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۷۷۴

داغ نتواند گرفتن در دل ما جای زخم
وقت خندیدن نمک می ریزد از لب های زخم

جای یک زخم دگر چون گل بر اعضایم نماند
تیغ بگشاید مگر در سینه ی من جای زخم

می برند از یکدگر ذوق جراحت هر نفس
کامرانی می کند هر زخمم از بالای زخم

خون اگر گرید کسی بر حال زار من کم است
داغ ها دارد دلم از خنده ی بیجای زخم

درد ما را آشنایی نیست با درمان سلیم
از خجالت آب شد مرهم ز استغنای زخم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.