۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۷

فصل گل رفت و به جام می دمی نگذاشتم
همچو لاله داغ دل را مرهمی نگذاشتم

خنده ی موجم درین دریا کجا تر می کند؟
من که دریا را وجود شبنمی نگذاشتم

در محبت بس که کردم خاک عالم را به سر
در دل آشفتگان گرد غمی نگذاشتم

لب نهادم بر لب مینا و در لای شراب
همچو ریگ شیشه ی ساعت، نمی نگذاشتم

صد هنر دارم پی آوازه همچون جم سلیم
نام خود را در طلسم خاتمی نگذاشتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.