۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۰

به حیرتم که ز گلشن چه چیز می خواهم
نه گل نه خار به دامن، چه چیز می خواهم

چو شمع چیست درین انجمن مرا مقصود
چو آفتاب ز روزن چه چیز می خواهم

چو ابر و باد، چه سرگشته ی گلستانم
چو برق و مور ز خرمن چه چیز می خواهم

نه آتشم من و نه دودم و نه خاکستر
تمام عمر ز گلخن چه چیز می خواهم

مثال ماست که می گفت کودکی گریان
به مادرش، که بگو من چه چیز می خواهم!

سلیم چون به من از بخت بد بجز دشنام
نداد دوست، ز دشمن چه چیز می خواهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.