۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۹

ترک من کز بزم می گلرنگ می آید برون
همچو شمشیر از برای جنگ می آید برون

رسم خونریزی به دست و تیغ او زیبنده است
این حنا از دست او خوش رنگ می آید برون

هیچ کس از صحبت آشفتگان خوشدل نرفت
مور از ویرانه ام دلتنگ می آید برون

نیست آسان ساغر عشرت گرفتن از فلک
باده ی ما همچو لعل از سنگ می آید برون

بس که گشتم ناتوان، هرگاه می نالم سلیم
ناله ای گویی ز تار چنگ می آید برون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.