۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۰

به مردم عرض جمعیت کن از ایشان دگر بستان
مقامرخانه است آفاق، زر بنما و زر بستان

کسی چون مرغ بسمل چند برآهنگ غم رقصد؟
بیا مطرب زمانی دف ز دست نوحه گر بستان

به شیرین می کند عرض لباس عاریت خسرو
تو هم ای کوهکن از بسون تیغ دگر بستان

به این مضمون نویسد نامه دایم پیرکنعانی
به یوسف، کز زلیخا دادم ای چشم پدر بستان

تو از ایران سلیم و ما ز ملک هند می آییم
اگر مشتی نمک داری بده، از ما شکر بستان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.