۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۷

نخورند در گلستان، گل و لاله آب بی تو
به گلوی شیشه ی می، نرود شراب بی تو

چو دو یار مهربانی که ز هم جدا نگردند
به چمن نمی گذارد قدم آفتاب بی تو

چو پیاله جلوه ای کن به بساط بزم مستان
که ز موج باده دارد قدح اضطراب بی تو

نتوان کباب کردن اگر آتشی نباشد
همه حیرتم که من چون شده ام کباب بی تو

ز کجا سلیم خوابد شب دوری تو هیهات
که چو شمع تا نمیرد، نرود به خواب بی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.