هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناپایداری دنیا و دل‌تنگی برای وطن و یاران سخن می‌گوید. او از تغییرات زندگی و دوری از خانه و کاشانه شکایت دارد و یادآور می‌شود که با وجود نعمت‌های فراوان، هنوز دلش برای زادگاهش تنگ می‌شود. شعر با حس حسرت و غم همراه است و شاعر از خواننده می‌خواهد که با این غم کنار بیاید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اشارات تاریخی و جغرافیایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

شمارهٔ ۸۸۱

نتوان یافت دلی خوش به جهان ای کاکو
چه روی گاه سوی گنجه و گاهی باکو؟

طرفه عهدی ست، که انگشت تحیر شده است
آشنای همه لب، همچو نی تنباکو

ای که از لطف، نگهدار همه دل هایی
دل یاران همه بر جای خود است، از ما کو؟

به سفر می روم و بسته به دل مهر وطن
رشته ای از پی باز آمدنم چون ماکو

نعمت هند فراوان بود، اما نرود
یاد گیلان ز دل و حسرت نان لاکو

با غم آن به که بسازیم درین دور سلیم
بوده زین پیش نشاطی به جهان، حالا کو؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.