۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۱

نتوان یافت دلی خوش به جهان ای کاکو
چه روی گاه سوی گنجه و گاهی باکو؟

طرفه عهدی ست، که انگشت تحیر شده است
آشنای همه لب، همچو نی تنباکو

ای که از لطف، نگهدار همه دل هایی
دل یاران همه بر جای خود است، از ما کو؟

به سفر می روم و بسته به دل مهر وطن
رشته ای از پی باز آمدنم چون ماکو

نعمت هند فراوان بود، اما نرود
یاد گیلان ز دل و حسرت نان لاکو

با غم آن به که بسازیم درین دور سلیم
بوده زین پیش نشاطی به جهان، حالا کو؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.