۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۵

هر انگشت من از داغ جدایی
همی نالد چو نی در دست نایی

هر آهی کز دلم سوی فلک رفت
ز ره برگشت چون تیر هوایی

دلم را سوی تیغش می کند عشق
به انگشت شهادت رهنمایی

هراسان گردد از شهباز او کبک
چنان کز بیم ترکان روستایی

نشسته گرد چون ساز شکسته
به رخسارم به کنج بینوایی

سلیم از گریه در گرداب خون است
چو نقش داغ در دست حنایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.