هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات عرفانی و عاشقانه خود سخن می‌گوید. او خود را آواره‌ای حزین در دشت زندگی توصیف می‌کند که از شوق سجده بر آستانه معشوق، هر عضو بدنش مانند پیشانی‌ای برای سجده می‌شود. او از یاد معشوق غافل نیست و نام او بر زبانش جاری است. شاعر به تحسین آفرینش و زیبایی‌های هستی می‌پردازد و از جنگ و نزاع بی‌معنا دوری می‌جوید. در پایان، از تیره‌بختی خود و دیگران در هندوستان افسوس می‌خورد و به گذشته‌ای اشاره می‌کند که شانه‌ای برای دیدن زلف یار داشت.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و اجتماعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۹۲۸

من کیستم درین دشت، آواره ی حزینی
صدخار رفته در پا، از هر گل زمینی

از شوق سجده کردن بر آستانه ی دوست
هر عضو از تن من، چون گل شود جبینی

غافل نیم ز یادت، خاموش اگر نشینم
حرف تو بر زبانم، نامی ست بر نگینی

تحسین کارفرما، بهتر ز مزدکار است
صد معنی آفرینم، از ذوق آفرینی

از دیگری ست خرمن، ما را به هم چه جنگ است؟
این نکته را چه خوش گفت موری به خوشه چینی

جز من ز تیره بختی، در هند یافت، افسوس
هر پای آستانی، هر دست آستینی

اینها سلیم کاکنون، من می کشم ازان زلف
عمری به پیش ازینم، می گفت شانه بینی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.