۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۸

من کیستم درین دشت، آواره ی حزینی
صدخار رفته در پا، از هر گل زمینی

از شوق سجده کردن بر آستانه ی دوست
هر عضو از تن من، چون گل شود جبینی

غافل نیم ز یادت، خاموش اگر نشینم
حرف تو بر زبانم، نامی ست بر نگینی

تحسین کارفرما، بهتر ز مزدکار است
صد معنی آفرینم، از ذوق آفرینی

از دیگری ست خرمن، ما را به هم چه جنگ است؟
این نکته را چه خوش گفت موری به خوشه چینی

جز من ز تیره بختی، در هند یافت، افسوس
هر پای آستانی، هر دست آستینی

اینها سلیم کاکنون، من می کشم ازان زلف
عمری به پیش ازینم، می گفت شانه بینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.