۲۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱

الهی ره نما سوی خود این مدهوش غافل را
زدردت جامه زیب داغ چون طاووس کن دل را

برد بی طاقتی از عالم هستی برون دل را
تپیدن بال پرواز است مرغ نیم بسمل را

تب عشقت چنان در آتش بیتابی ام دارد
که شریان از طپیدن در فلاخن می نهد دل را

برآ از خویش و در گلزار مقصد کامرانی کن
ز خود رفتن به سالک می کند نزدیک منزل را

شود از جنبش گهواره خواب طفل سنگین تر
تپیدن بیشتر غافل کند دل های غافل را

زطوفان حوادث فیض عجزت ایمنی بخشد
شکستن می برد جویا به ساحل کشتی دل را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.